نوبت مایه برِم مهمونی
جمعه هفتم آذر ۱۴۰۴ 14:40 توسط انار
|
برچسبها: مهمونی
سلام.
امروزاومدیم خونه آبجی بزرگه.
من و معصومه و بچه مردم با موتور اومدیم.
اولِ سوار شدن بچه مردم میگه ترمزم دیگه کار نمیکنه.
هیچی دیگه، تا رسیدنمون کلی استرس کشیدم. 😬
+سر سفره من و بچه مردم و حسین کلی چرت و پرت گفتیم و خندیدیم. خیلی خیلی زیاد. بچه مردم آدم بد دلی نیست اصلا، ولی خودم الان عذاب وجدان گرفتم. 🫣
++تو یه کانال تلگرام یه عکس بود، چند نفر دراز کشیده بودن جلو تلویزیون، پیتزاها رو شکمشون. بعد نوشته بود مهمونی مد نظر.
الان ما خانوما تو اتاق دراز کشیدیم و آقایون توی حال مرد عینکی میبینن.
دلم میخواست منم کنار بچه مردم مینشستم و فیلم میدیدم، ولی باجناقا و تک برادر زنشون سیبیل به سیبیل صمیمی نشستن کنار هم. جا دیگه نیست. 😕
برچسبها: مهمونی
