نوشته های وبلاگ
روضه دوشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۲ 17:17 توسط انار  | 

سلام.

امروز روز آخر روضه های مامانم بود.

زنداییم میگه خوب، روضه تو کیه؟

گفتم من ندارم.

میگه دیوانگی نکن، یه روزم که شده روضه بنداز.

گفتم روضه خون ندارم😬(دارم)

گفت مسخره نکن، جدی میگم. نمیخوای که چلو کباب بدی، یه چای هم بدی خوبه.

+نظر خودمم اینه حداقل یه بار در سال روضه خونده بشه توی خونه، خوبه.

ولی اگه من بندازم، به روضه خون میگم به جای احکام و حدیث یه داستان و روایت در مورد امام زمان بگه. روضه رو هم خودم میگردم پیدا میکنم متنش رو میفرستم میگم این رو بخون.

برا روضه های مامانم چند روز خودم پیدا کردم فرستادم، اون روزا رو خوب خوند. ولی اونایی که خودش خوند به دل من ننشست.

+بعدشم حلوا درست میکنم. این دفعه آخری همه تعریف کردن. فکر کن یکی از فامیلا رفته بیرون، باز دوباره اومده تو حلوا برداشته😁

یا یکی دو نفر گفته بودن ما میخواستیم بشینیم بازم حلوا بخوریم، تقصیر فلانی شد گفت بریم به روضه بعدی برسیم.

یا همسایه ها نشسته بودن سینی جلوشون بود، تمیز کردن گذاشتن رو اپن.

از حلوای خونه مامانم یه قاشقم برا بچه مردم نموند.

++هنوز یکم با بچه مردم سر سنگینیم، خوب بشیم باهم بهش میگم.

+++حرف زدیم. گفتم کی بگیریم، گفت هفت ربیع.

گفتم چه مناسبتیه؟ گفت شهادت امام حسن عسکری.

تولد قمری علی هم همون روزه.


آخرین نوشته ها
چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴دخترا با دخترا، پسرا با پسرا 
چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴اسم 
سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۴دلشوره 
سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۴یعنی میشه؟  
سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۴خدایا شفام بده 
دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۴تیلویزیئون 
دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۴ای بابا 
دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۴ 
یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴دعوام کنید 
یکشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۴سوال