نوشته های وبلاگ
نهایت شادی و ناراحتی سه شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۴ 9:41 توسط انار  | 

سلام.

توی کانال نوشته بود


امیدوارم خدا جوری شادتون کنه
که از خوشحالی اشکاتون بند نیاد😍

+آخرین باری که من خییییلی خوشحال شدم، وقتی بود که بچه مردم اومد خبر پیدا شدن موتورش رو داد. خونه مامانم بودم.

واکنشم چی بود؟

دلم میخواست بپرم محکم بچه مردم رو بغل کنم.

اما چون خانواده نشسته بود دور خونه راه میرفتم و با خنده میگفتم واقعا پیدا شد؟

آخر نتونستم هیجانم رو کنترل کنم، رفتم بچه مردم رو بغل کردم چند ثانیه 😂بعد آروم شدم.

آخرین اوج دلشکستگیم هم موقع گم شدن موتور بود که خبرش رو شنیدم خودم رو کنترل کردم گریه نکنم و با خانواده سرش شونی میکردم و میخندیدم(البته خنده تلخ) بعد که بچه مردم اومد و نشست، چند ثانیه شایدم یکی دو دقیقه، اشکام جاری شد و خودم رو جمع و جور کردم.

نهایت احساس شادی و ناراحتیم رو سر موتور یادم موند، ولی خیلی کوتاهه.


آخرین نوشته ها
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴دزد بی... خاک تو سر هرچی دزده📱 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴کمربند🧣 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴خستم🥴 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴پو🥔 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴باشگاه صبح زودیا🌞 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴آغوش🫂 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴ پاله کرده... 📓 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴مهر📿 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴سوال ❓❔ 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴گسنگی سلبت🥤