نوشته های وبلاگ
باز آمد... دوشنبه سی و یکم شهریور ۱۴۰۴ 8:59 توسط انار  | 

سلام.
بالاخره داره شهریور تموم میشه.
از مهر، فقط صبحا و بعدازظهراش رو دوست دارم؛ وقتِ رفتن و برگشتن از مدرسه.

من وقتی مدرسه می‌رفتم، همیشه سعی می‌کردم از مسیر لذت ببرم. درسته مثل جت راه می‌رفتم، اما عطر و خنکای صبح رو با تمام وجود نفس می کشیدم.
تغییر درخت‌ها رو با دقت نگاه میکردم.
از راه رفتن روی برگای خشک و شنیدن خش‌خش‌شون لذت میبردم.
دیدن برف روی شاخه‌ها و بازی گنجشکا برام جذاب بود.
از دیدن اولین جوانه‌ها هیجان میگرفتم.
دیدن برگ‌های سبز کمرنگ درختا، برام بهار رو دلنشین تر میکردن.

مدرسه هرچقدر برام سخت و اضطراب‌آور بود، اما راهش رو دوست داشتم.


آخرین نوشته ها
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴دزد بی... خاک تو سر هرچی دزده📱 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴کمربند🧣 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴خستم🥴 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴پو🥔 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴باشگاه صبح زودیا🌞 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴آغوش🫂 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴ پاله کرده... 📓 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴مهر📿 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴سوال ❓❔ 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴گسنگی سلبت🥤