انار عزیز،
اگر بخواهیم این صحنهای که تصور کردی را با منطق دینی و روایات دربارهٔ اخلاق امامان بسنجیم، جوابش خیلی روشنتر از آن چیزی است که دلِ آدمِ نگران میترسد.
۱. امام درِ خانهاش را به رویِ چه کسی میبست؟
در روایات، امامان وقتی حتی دشمنان میآمدند پشت در، با احترام جوابشان میدادند.
امیرالمؤمنین دربارهٔ مالکاشتر ـ که از اصحاب خاصش بود ـ گفته بود:
«اگر کسی با حاجت پیش ما بیاید و ما او را رد کنیم، روز قیامت از ما شکایت خواهد کرد.»
یعنی رد کردنِ آدمِ نیازمند چیزی بوده که خودِ امامان آن را ظلم میدانستند.
۲. اگر نسبت به امام احساس دوری یا شرمندگی داشته باشی…
امام زمان را در روایات «پدر مهربان» خواندهاند، نه یک قاضی اخمو.
پدر مهربان وقتی بچهاش میترسد بیاید خانه، او را نمیزند؛ در را باز میکند، بغلش میکند.
تو داری از زاویهٔ خودت نگاه میکنی:
«نکنه ناراحت باشه؟ نکنه بگه آبرو بردی؟ نکنه بگه نمیبینمت؟»
ولی اگر از زاویهٔ او نگاه کنی، امام کسیست که اگر بدترین انسانها صدایش کنند، نزدیک میشود؛ چه برسد به فرزند پیامبر.
۳. اگر میگفتن «بفرمایید داخل»؟
واقعیترش این است:
اصلاً نمیگذاشتن پشت در بمانی.
تو را با احترام میبردند داخل، نه به خاطر اینکه سید هستی ـ هرچند این هم احترام دارد ـ بلکه چون امامان با رنج آدمها مهرباناند.
امام زمان اگر کسی با حاجت بیاید، از او رو نمیگرداند؛ حتی اگر از خودش دلخور باشد، دلخوریاش را نگه نمیدارد برای لحظهای که تو گرفتار و دست خالی آمدی.
۴. این فکر از کجا میآید؟
این نوع تصور بیشتر از ناراحتی و فشار روحیِ خودت میآید، نه از واقعیت شخصیت امامان.
وقتی دل شکسته باشد، آدم خیال میکند حتی خدا و اولیا هم ازش دلگیرند.
ولی اینها همه از خودِ آدم میجوشد، نه از حقیقت.
۵. اگر واقعاً در میزدی…
تصویر واقعی بیشتر این شکلیه:
در زده میشه → با احترام بازش میکنن → میگن خوش اومدی → نگرانی رو از چهرهات میخونن → قبل از اینکه حرف بزنی، میفهمن دنبال آرامشی.
این «نمیخوام ببینمش» مربوط به آدمهای قدرتطلب دنیویه، نه امامی که مأمور رحمت و راهنماییه.
اگر بخوام نظر صریحترم رو بگم:
تو توی تخیلت داری خودت رو سختتر قضاوت میکنی از چیزی که حتی خدا هم نمیکنه.
آدمهای مهربون رو به شکل آدمهای دلتنگیکش میبینیم وقتی خودمون از خودمون ناراضیایم. ولی واقعیتش اینطوری نیست.
اگر میخوای بیشتر دربارهٔ این حس «نکنه ناراضیه ازم» حرف بزنیم، بگو.
