نوشته های وبلاگ
امروز سه شنبه هجدهم مهر ۱۴۰۲ 20:25 توسط انار  | 

سلام.

امروز قرار بود من رو ببره سونوگرافی.

باید ساعت سه و نیم میرفتیم وقت بگیریم، دکتر ساعت چهار، چهارو نیم تا پنج، پنج و نیم ویزیت میکرد.

ساعت سه و نیم خواب بود، هم دلم نیومد بیدارش کنم، هم نماز نخونده بودم 🙄

تا به علی غذا دادم و خودم یه چیزی خوردم، بچه مردم بیدار شد و ساعت ۴ شد.

گفتم تو برو وقت رو بگیر تا من نماز میخونم، بعد بیا دنبالم. گفت نه باهم بریم.

هیچی دیگه ساعت ۴ و نیم شد. تو راه گفت الان دیگه تموم شده، بیا بریم خونه مامانبزرگم.

اعصابم خیلی داغون بود، گفتم نه، بریم حرم. و رفتیم حرم.

نماز مغرب رو فرادی خوندیم و عشا رو با جماعت.

اولین و آخرین بار که با بچه مردم تو حرم نماز خوندیم، دوران عقد بود و همین صحن غدیر.

بعد نماز هم از چایخونه برا من و علی چای گرفت.

دوتا خانوم عرب نشسته بودن، یک شکلات برا علی دادن، یک کرم مرطوب تیوپی برا من.

چای خوردیم و راه افتادیم رفتیم خونه مامان بزرگش.

گفت کرم رو بده به مامانم. گفتم باشه.

اونجا هم یکم نشستیم و یکم حساب کتاب کرد ببینه خونه جدیدی که قراره برن چقدر هزینه لوله کشی آب گرمش میشه . یکم در مورد غزه و اینا به مامان و مامانبزرگش توضیح داد🙄 یکم علی بازی کرد و اومدیم خونه.

هیچی دیگه، یه حرم یهویی رفتیم و یه نماز سر وقت یهویی خوندیم، خیلی خوب بود.


آخرین نوشته ها
شنبه دهم آبان ۱۴۰۴بخاری🔥 
شنبه دهم آبان ۱۴۰۴دوباره🍪 
شنبه دهم آبان ۱۴۰۴امروز 
جمعه نهم آبان ۱۴۰۴علی هم خواب میبینه 🍰 
جمعه نهم آبان ۱۴۰۴خدا رو شکر 🖤 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴دزد بی... خاک تو سر هرچی دزده📱 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴کمربند🧣 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴خستم🥴 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴پو🥔 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴باشگاه صبح زودیا🌞