نوشته های وبلاگ
امروز شنبه بیستم آذر ۱۴۰۰ 22:24 توسط انار  | 

سلام.

امروز همش خونه خودم بودم با تربچه.

تا ظهر که گذروندیم باهم.

بعد از ظهر ساعتای یک و نیم بود منتظر زهرا بودم بیاد مواظب تربچه باشه که نیومد و به جاش مامان بچه مردم اومد.

بعد که اون میخواست بره گفتم از سر راه بگه زهرا بیاد.

زهرا اومد یه جعبه درست کردیم ، بعد مامانم اومد و بعد داداشم فاطمه سادات رو آورد.

وقتی میخواستن برن گفتم بچه مردم شاید ۷ و نیم بیاد، تربچه رو ببرید...همونطور که داشتم به تربچه غذا میدادم بچه مردم اومد...مامانمم نبردش و از ۶ شب تا الان نوبتی نگهش میداریم.

الان روی پام خوابه، بچه مردم داره با موتورش باز ور میره.

خوابم میاد

+امروز بعد از مدتهای خییییلی طولانی توی خونه رژ زدم.فکر کن داره دو ماه از اومدن تربچه میگذره به بهانه اینکه در رفت و آمدم یکسره از اینجا به خونه مامانم آرایش نمیکردم.قبلشم که کودک درون بود اصلا حال و حوصله آرایش نداشتم.

 


برچسب‌ها: تربچه# بچه مردم# خونه

آخرین نوشته ها
دوشنبه دهم آذر ۱۴۰۴دیوانگی 
یکشنبه نهم آذر ۱۴۰۴قرمه سبزی 
یکشنبه نهم آذر ۱۴۰۴اگه انار مرد 
یکشنبه نهم آذر ۱۴۰۴بی خوابی 
شنبه هشتم آذر ۱۴۰۴ریش 
شنبه هشتم آذر ۱۴۰۴دختر طلا 
جمعه هفتم آذر ۱۴۰۴نوبت مایه برِم مهمونی 
پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴خرماسردگی  
پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴دانمارک 
چهارشنبه پنجم آذر ۱۴۰۴مهمون یهویی