نوشته های وبلاگ
ناراحتی دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ 10:12 توسط انار  | 

سلام.

دیشب چقدر عصبانی بودم.

خودمم نمیدونم چمه.

از اینکه هر چی به معصومه میدم نمیخوره و حتما غذاش باید جلو خودش باشه و خودش بخوره(ولی نمیتونه) هست؟

از گریه های معصومه بود؟

از به لب رسیدن صبر و حوصلم به خاطر اخلاقیات خاص بچه مردم و خانوادشه؟

نمیدونم چمه. دیشب تو جعبه سیاه رائفی پور میگفت رفیق کسیه که دست بگیره، نه دست بندازه. بچه مردم اول گفت من رفیقی ندارم. بعد من چون چند روزه عصبانیم و دیشب تمام چیزایی که اینجا نوشتم رو به خودشم گفتم، گفت فقط یه دونه رفیق دارم، اونم تویی.

گفتم آره، ما کم همدیگه رو دست میندازیم؟

+دیشب داشت تو قابلمه سنگی شیر گرم میکرد گفت اینجوری نمیشه باید زیرش رو زیاد کرد. این درصورتی بود که یه بار زیرش رو زیاد کردم هر چرت و پرتی بود نثارم کرد.

گفتم نه نباید زیاد کرد، قابلمه ترک برمیداره. فقط آدمای احمق و نفهم زیر قابلمه سنگی رو زیاد میکنن. تو که عاقل و فهمیده ای.

من میگفتم و اون میخندید و به علی میگفت مامانت خیلی از دستم عصبانیه.

به منم گفت عشقم چی کار کنم منو ببخشی؟ گفتم هیچکار. فقط حرف نزن.

دو سه روز پیش به ناحق بهم فحش داد(کارتم تو جیبش بود، با حرف بد میگفت چی کارش کردی) منم بد جوابش رو ندادم، فقط قهر کردم. هرچی هم گفت ببخشید گفتم نمیبخشم. گفت فردا(یعنی دیروز) میبرمت سینما. نبرد🙂یعنی همش کار داشت و میدونم نمیبره.

خیلی خیلی خیلی صبرم به لب رسیده. خیلی خیلی خیلی عصبیم.

جمله دوستت دارم رو میگه، ولی بقیه حرفاش این معنی رو نمیده.

هعی...


برچسب‌ها: انار عصبانی# قهر

آخرین نوشته ها
پنجشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۴گیر دادن 
چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۴موظ 
چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۴گلو 
چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۴دلتنگی❤️‍🩹 
سه شنبه بیستم آبان ۱۴۰۴شبکه امید 
سه شنبه بیستم آبان ۱۴۰۴با پلخمون نگات، چغک دلومه زدی... 🐦 
دوشنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۴صدا 
دوشنبه نوزدهم آبان ۱۴۰۴پینوکیو🤥🥄 
یکشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۴سوال... ❓ 
یکشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۴چابلوسی😁