خستگی
جمعه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۴ 5:14 توسط انار
|
برچسبها: اولین# بهشت
سلام.
دیشب از شدت خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد.
البته فهمیدم، داشتم به بچه مردم که سر شب یکم خوابیده بود میگفتم" تو و دختر خوابیدین، الان بذارین من بخوابم "بیهوش شدم.
الانم خوابم میاد.
+دیروز برا اولین بار با بچه مردم و موتور رفتیم بهشت رضا. تماما کوبیده شدم. انگار یکی من رو با چماق زده.
++دیروز میخواستم پست بذارم، نت لج کرده بود. دیشب میخواستم بذارم، بیهوش شدم. برا همین چیزایی که میخواستم اینجا بنویسم پرید.
برچسبها: اولین# بهشت
