نوشته های وبلاگ
پرستار تب سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴ 23:15 توسط انار  | 

سلام.

علی ساعت ۸ و نیم خوابش برد و یک ساعت پیش بیدار شد.

پیشانی و دست و پاش داغ بود.

میخواستم استامینوفن بدم، هم خود علی نخورد، هم بچه مردم مخالفت کرد.

منم گفتم امشب خودت باید از علی پرستاری کنی. من پا بشم، دختر بیدار میشه و گریه میکنه. میخوای پاشویه کنیش، پیاز بذاری کف پاش یا استامینوفن بدی، هر کاری خواستی خودت انجام بده.

فعلا خوابیده و بچه مردم هم میگه تبش قطع شده... تا ببینیم بعد چی میشه.

+امروز و دیروز خونه مامانم بادوم زمینی خورده و احتمالا گیر کرده توی راه گلوش.


آخرین نوشته ها
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴دزد بی... خاک تو سر هرچی دزده📱 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴کمربند🧣 
پنجشنبه هشتم آبان ۱۴۰۴خستم🥴 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴پو🥔 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴باشگاه صبح زودیا🌞 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴آغوش🫂 
چهارشنبه هفتم آبان ۱۴۰۴ پاله کرده... 📓 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴مهر📿 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴سوال ❓❔ 
سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴گسنگی سلبت🥤