پرستار تب
سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴ 23:15 توسط انار
|
سلام.
علی ساعت ۸ و نیم خوابش برد و یک ساعت پیش بیدار شد.
پیشانی و دست و پاش داغ بود.
میخواستم استامینوفن بدم، هم خود علی نخورد، هم بچه مردم مخالفت کرد.
منم گفتم امشب خودت باید از علی پرستاری کنی. من پا بشم، دختر بیدار میشه و گریه میکنه. میخوای پاشویه کنیش، پیاز بذاری کف پاش یا استامینوفن بدی، هر کاری خواستی خودت انجام بده.
فعلا خوابیده و بچه مردم هم میگه تبش قطع شده... تا ببینیم بعد چی میشه.
+امروز و دیروز خونه مامانم بادوم زمینی خورده و احتمالا گیر کرده توی راه گلوش.
