سلام.
این مدتی که گوشی هنگ بود و کنار گذاشته بودمش کتاب گلستان یازدهم رو تموم کردم و یکم گریه کردم.
الان باز گوشیم درست شد، اونور دیگشم چسب زد هنگیش درست شد😑
سلام.
تموم شد تاااا درد کردن باقی دندونام.
از یه ساعت دیگه میتونم شیرینی بخورم😍
البته صبحم خوردم ولی ایندفعه استرس اینکه لا دندونم بره و دندون درد بشم ندارم.
جراحی عقل و کشیدن دندن ۷ پایین شد ۶۶۵
ویزیت و نخ بخیه شد۲۵
داروها هم شد ۷۵.
هنوز ربع صورتم بی حسه.
تو داروخونه دور از بچه مردم نشسته بودم، داشتم آروم میگفتم انگار پوست صورتم جنسش عوض شده و میخندیدم.
میگه چال افتاده رو صورتت، قشنگ شدی.
هیچی دیگه رو ابرام.
جزو داروهام آمپول هم بود، بچه مردم گفت بریم پایین تزریقات.
گفتم نه میترسم، بریم خونه خودم میزنم.
آمپول رو پر کردم، جاش رو مشخص کردم پد الکلی زدم و گفتم بزنش.
+موقع کندن دندونم چشام رو محکم بسته بودم، دکتره میگه چشمات رو باز کن درد نداره،استرس نداشته باش دخترم....ولی واقعا درد نداشت
سلام.
اومدم دندون پزشکی و در انتظارم. 😢
از استرس رودم بهم ریخته🙄
خوبی این که دیشب نشد بیام این بود که ظهر پیاز خورده بودم، عذابوجدان داشتم😔
سلام.
امروز رفتم دندون پزشکی، ولی دندون نکشیدم.
منشی گفت برو فردا صبح بیا. 😢
کی میخواد تموم شه این بازی کثیف دندون درد😢🤧؟
راستی عیدتون مبارک.
امروز عید بزرگی بود.
ما فقط رفتیم خونه عمه علی، اونم 10 شب.
ولی نمیدونم چرا حس خوبی میده بهم خونشون.
نمیدونم چرا عمه علی رو دوست دارم.
+خونه ماهم برا زنداداشم حس خوب میده. خونه ما رو دوست داره، از مامانم بیشتر میاد خونمون... فاطمه هم علی رو خیلی دوست داره.
سلام.
ایندفعه دیگه گوشیم واقعا مرد.
خودش رو زده به دیوونگی.
هیچی دیگه فقط تماس پاسخ میدم باهاش.
درستشم نمیکنم دیگه.
شاید یکم کتاب بخونم.
با بقیه گوشیا حال داشته باشم میام.
خدا نگهدار.
سلام.
دیشب با بچه مردم رفتیم دور دور.(بعد از ظهر به مامانم میگفتم دلم دور دور میخواد)
چون دیر رفتیم هم همه جمع کرده بودن ،هم تربچه اذیت شد، هم اومدیم خونه با اینکه گیج خواب بودم تا دو و نیم برا تربچه بیدار بودم.آخر بچه مردم بغلش کرد و من خوابیدم، وقتی خوب گیج شد شیر خورد و خوابید تا الان.
اگر حرم نمیرفتیم ۱۲ و نیم خونه بودیم، ولی رفتیم و ۱ و نیم خونه رسیدیم.
نمیدونم چرا امروز من تا ۱۲ ظهر نخوابیدم
سلام.
مثلا برا اینکه بگی منم هستم بیای بنویسی امروز مثل جمعه ها نبود
.
ولی خوب واقعا مثل جمعه ها نبود.
سلام.
امروز پاچه هام بالا بود گفتم برم حیاط رو آب و جارو کنم.
اون چیزایی که در توانم بود جمع کردم و حیاط رو جارو زدم و بعد آب گرفتم.
بچه مردم هم تربچه رو نگه داشت.
الانم باید یکی پاشه بره شام بار بذاره.
سفارش آبگوشت داده ولی الان بار بذارم تا ۱۲ حاضر نمیشه.
من ناهار یکم شیر برنج با یکم عدسی خوردم فقط اونم بدون نون.همین الانش گشنمه.
+امروز با آبجی بزرگه و مامانم و عروس رفتیم فاتحه خوندیم برا شوهر دختر عموم.بعد رفتیم خونه زنداییم یه سر.
عزیز تربچه زنگ زد گفت بیاین اینور مامانبزرگ بچه مردم بفهمه نیومدین اینجا ناراحت میشه، ولی پیاده روی زیاد داشت و کالسکه نبرده بودیم برا همین برگشتیم.
++ولی من هنوز بیرون رفتن میخوام.
سلام.
دوباره به آدم پست خون کامنت نده تبدیل شدم.
دوباره بچه گربه اومده تو حیاطمون.
بچه مردم پریشب جعفری درو کرد و شست، پهن کردم لای سفره خشک بشه برا سوپ نگه دارم.
پریشب بچه مردم گفت یه سینی حلوا درست کن بذار توی یخچال ،گشنمون شد یکم بخوریم.دیروز یه سینی حلوا درست کردم امروز تمام خواهد شد.خوشمزه بود ولی زیادی چرب بود، دیشب گذاشتشون رو دستمال کاغذی که روغنش کمتر بشه🙄
+خیلی دوست دارم از حیاطمون عکس بذارم دوباره، ولی حوصله جمع کردنش رو ندارم...ریحونا و جعفریا و یکم از سیبزمینیا و لوبیا و نخود در اومدن ولی هنوز باغچه جا داره.
برچسبها: خونه
سلام.
دیروز یکسره به بچه مردم میگفتم بریم بیرون. اونم یکسره میگفت پول نداریم، کجا بریم؟
گفتم بریم با کالسکه تا خیابون پوشک بخریم .
شب یه چیزی خوردیم و نماز خوندیم که داداشش زنگ زد گفت بیاین اینجا(خونه عمه علی)...بچه مردم خواست با موتور بره، گفتم نه با کالسکه بریم هم تربچه بخوابه هم پیاده روی کنیم هوا بخورم.
بعد از ظهر بهش گفتم حسم بهم میگه امشب میریم یه جایی...شب بهش گفتم ازین به بعد به حس جایی روی من احترام بذار.😁
+نمیدونم چرا تربچه بغل خانواده باباش گریه میکنه
برچسبها: مهمونی
سلام.
فکر کن روز خسته ای و از طرفی کلی کار داری و از یه ور بچه گریه میکنه.
میخوابونیش با هزار بد بختی، نماز میخونی میگی حالا که خوابه منم یه کله بخوابم سبک شم.
تا میای بخوابی یهو وینگ زنان بیدار میشه و با شیر خوردنم نمیخوابه.
دوباره میذاری روی پات و میخوابونیش و خواب خودت می پره ولی خستگیه هنوز هست.
پا میشی کارات رو میکنی، هنوز شستن ظرفا تموم نشده که دوباره وینگ.دوباره میخوابونیش، ظرفا تموم میشه میخوای گاز تمیز کنی، هنوز تموم نشده باز وینگ.
+تا وقتی مثل بچه خوب با اخلاق خوب پا نشه از خواب سعی میکنم بخوابونمش.
قفسه ها و شیشه گاز و شستن لباسا رو موقع بیدار شدن با اخلاقش انجام دادم.موقع پهن کردن لباسا خیلی به پرو پام میپیچید، آخرم بردم خونه مامانم، یه ساعتی اونجا بودیم ،سیرش کردم و آوردم خونه خوابوندمش خودمم یکم خوابیدم.
++امشبم هی نمیخوابید آخر تو یخچال شیر نبود فرنی نشاسته تنها درست کردم بچه مردم داد خورد رو پام گرفتم خوابید.
هنوز رو پامه.کاش بیدار نشه علاوه بر خواب دندون درد هم دارم.
سلام.
دیروز انقدر خسته بودم که دلم میخواست به بچه مردم پیام بدم بگم اومدی خونه به هیچ وجه با من حرف نزن.مگر اینکه خودم ازت سوال کنم...اما پیام ندادم که ای کاش می دادم.
هیچی دیگه اومد خونه چند دقیقه اول خوب بود ،بعد شروع کرد به چرت و پرت گفتن و گیر دادن.
منم که تربچه رو خوابونده بودم حرفاش رو نشنیده گرفتم و خوابیدم( تا خواب رفتنم داشت همینطوری میگفت)
یه خواب خوب و خستگی در کن کردم .خواب مهمون و غذا و اینا دیدم.
تربچه که بیدار شد و بچه مردم رفت توی حیاط ، تربچه رو بردم توی اتاق عوض کنم.امروز نرگس رژ زد منم هوس کردم ولی گفتم قبل نماز بزنم باید زود پاک کنم برا همون بعد از عوض کردن تربچه (شب)زدم.
اومدم بیرون دستام رو بشورم، تربچه داشت چهاردست و پا کنان میومد که گرفتمش بغلم، بچه مردمم با گیراش اومد که برق اتاق رو خاموش کن، در اتاق رو ببند، نمیدونی برق کمه😑
کاری که گفت کردم و اومدم نشستم.وقتی نشست و قیافم رو دید مهربون شد😶بعد میگه تو چرا وقتی آرایش میکنی قیافه میگیری.
+دیشبم تا ۲ داشتم باغ نگار بازی میکردم مثل خنگا، بعد یه ساعت که که خوابیدم از دندون درد بیدار شدم تاااا نماز. بعد اونم تا میخوابیدم تربچه وینگ زنان بیدار میشد(دل درد بود)
الانم که خوابم پریده تربچه خان خوابه.
++ولی یه روز به بچه مردم پیام خواهم داد میگم باهام حرف نزن کاری به کارمم نداشته باش، یه مدت میخوام صدات رو نشنوم.
سلام.
عکس پروفایل اینستام رو عوض کردم و هربار میبینمش کیف میکنم.
اوندفعه از توی نت پیدا کرده بودم، اما اینبار از استوری یکی از فامیلا اسکی رفتم.
بهشم گفتم عکس اناراتون قشنگ بود میخوام بذارم پروفم...خونشون درخت انار دارن.
امسال که بارون زیاد اومد هم انگوراشون زیاد شده بود هم زردالو داده بود درخت زردالوشون هم انار بیشتر داده بود درخت انارشون.
+یه حیاط کوچولو دارن ولی خوب باغچه هم دارن
سلام.
شنبه که از امتحان اومده بود ساعت 12 با تربچه اومدم خونه تا بخوابونمش، بعد مرغ در آوردم و غذا پختم ساعت 4 ناهار خوردیم.
و اینکه بچه مردم از شدت خواب آلودگی سر درد گرفته بود، بعد ناهار خوابید تا شب.
امروز 12 و خورده ای تربچه رو خونه مامانم خوابوندم و اومدم خونه، دیدم بچه مردم خوابه، مرغم از فریزر در آورده، یه عالم ظرفم ناشوره، ظرفا رو شستم و مرغ بارکردم، برنجم بار کنم و برم خونه مامانم. بچه مردم همچنان خوابه و منم دارم با گوشی اون پست میذارم.
سلام.
فکر کن ۴ سال یه عالم تیر آهن کنار حیاط باشه، بعد چهار سال که ببرنشون زیرش افتضاحه.
امروز بعد اونهمه روز بلاخره اون قسمت حیاط رو شستم و جارو کردم.
نه بقیه حیاط رو نشستم برا که حال ندارم، دلم درد میکنه، تربچه هم خونه مامانمه، خیلی بخوام کار کنم برم لباسای تو حموم تربچه رو بشورم، یا برم ظرفای ناهار رو بشورم.
+هیشکدوم.تربچه اومد خونه😑
سلام.
دیشب ساعت ده و نیم بچه مردم اومد خونه مامانم گوشی و شارژرم رو داد و گفت من دارم میرم پیش دوستام درس بخونم. و رفت.
یه ساعت بعدش زنگ زد گفت من دارم میام خونه، اونجا هم کولر نداشت هم ساس داشت، برا همین بر میگردم.
گفتم وقتی اومدی خبر بده منم بیام کار دارم.
گفت نه نیا ، دارم با چند تا از دوستام میام.
گفتم کی میرسی؟ گفت ده دقیقه دیگه...
بدو رفتم خونمون، ترکیده بود...یکم جمع کردم و برگشتم خونه مامانم.
+دیروز توی خونمون داشتم ظرف میشستم(تربچه خواب بود) ،با خودم گفتم خونه رو جمع کن انگار یکی که تاحالا نیومده مثلا عمه بچه مردم میخواد بیاد خونمون.ظرفا تموم شد میخواستم خونه رو جمع کنم پام رفت روی دستمال مرطوبا و با صداش تربچه بیدار شد و نتونستم کاری کنم.
دیشب جاری یه عکس گذاشته بود گروهشون.عمه بچه مردم خونه جاریم بود😶
سلام.
دیشب خواب دیدم عروسیمه.من و بچه مردم.
لباس عروس نداشتم که هیچ، با چادر سیاه نشسته بودم.آرایشم نکرده بودم، کیفمم یه کوله پشتی داغون بود😂اصلا هم ناراحت نبودم
بعد با خودم میگفتم کاش چادر عروس سر میکردم حد اقل، کاش یه آرایش کوچیک میکردم.
+خوابم تاثیر دیدن برنامه سند باد بود، ولی خوب کره ایا لباس عروس میپوشن و عکس میگیرن لا اقل.
برچسبها: خواب
سلام.
اگه حرفی داری که میخوای به صورت بدون اسم(ناشناس) بهم بگی اینجا بگو
سلام.
انقدری که من از سریال جومونگ بدم میاد.
بچه مردم دنبالش میکنه🤢
+واقعا سال اولی که پخش شده بود به خاطر سوسانو خودکشی کرده بودن؟
سلام.
یه عکس نوشته بود یه پشه بود و یه مگس، جلو پشه نوشته بود ۷ شب تا ۷ صبح، جلو مگس نوشته بود ۷ صبح تا ۷ شب.
آقا پس چرا مگسای خونه ما ساعت ۴ صبح فعالیت میکنن و نمیذارن آدم بخوابه؟
تنها خوبیش این بود که نماز صبحم رو خوندم.
+دیشب رفتیم حرم بعدشم رفتیم خونه فامیلمون گلاب و عرق کاسنی خریدیم، ساعت یک و نیم خونه بودیم.تا ۲ تربچه بیدار بود و ساعت ۱۰ صبحم بیدار شد ولی خوابش میومد.
تا الان بد اخلاقی میکرد، مگه میخوابید؟
لباسش رو در آوردم رو پام گذاشتم و باد زدمش تا که خوابید.
خدا کنه ایندفعه رو خوب بخوابه😥
برچسبها: حرم# خواب
سلام.
سر از لاک نظر ندهی در بیاری و بری به دوستات نظر بدی هم کیف داره ها.
از چند روز پیش فقط ۳ نفر آپ کردن، منم جایزشون بهشون نظر دادم🤪
سلام.
دو شب پیش داشتم به بچه مردم میگفتم دلم برا مجردیام تنگ شده.
میگه مگه الان مجردی نمیکنی؟ من مجردی میکنم.
میگم نه دلم برا از ته دل خندیدن تنگ شده(چند دقیقه قبلش داشتیم میخندیدیم)
میگه مگه از ته دل نخندیدی الان؟
میگم نه ازون خنده ها که زمین رو گاز میزدیم و خندمون بند نمیومد.
میگه واستا الان میام انقدر قلقلکت میدم که خندت بند نیاد.
+خوش به حال بچه مردم هنوز مثل مجردیاش با دوستاشه، هنوز مثل مجردیاش باهاشون بگو و بخند داره .
دلم اون زمانا رو میخواد که انقدر میخندیدیم اشکامون در میومد.
الان آخرین خنده از ته دلم یادم نیست کی بود.
حس میکنم بعد بچه دار شدن خیلی عصبی شدم.
برچسبها: خودم# بچه مردم


